وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

نویسندگان
  • ۰
  • ۰

مقدمه

غزل مشهور «ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌رود» از سروده‌های پرآوازه‌ی سعدی شیرازی است که در دسته‌ی طیبات قرار می‌گیرد و سرشار از عاطفه، حسرت و زیبایی‌های زبانی است. این غزل از پرکاربردترین نمونه‌ها در آموزش عروض و تقطیع شعر است، زیرا وزن آن یکی از وزن‌های خوش‌آهنگ و پرکاربرد شعر فارسی است.

وزن این شعر مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم) است که از اوزان پرطنین و موزون ادبیات فارسی به شمار می‌آید. این وزن با تکرار چهار بار «مستفعلن» ریتمی روان و هماهنگ می‌آفریند و برای بیان احساسات عاشقانه، پندآمیز و عارفانه بسیار مناسب است.

تقطیع این شعر، علاوه بر کمک به درک بهتر موسیقی درونی آن، تمرینی عالی برای دانشجویان و علاقه‌مندان به عروض و قافیه است. در این مطلب، با تقطیع دقیق مصراع اول و دوم این غزل آشنا می‌شویم تا هم ساختار وزنی شعر را بشناسیم و هم بهتر به ارتباط میان کلمات و آهنگ نهفته در شعر پی ببریم.

مس تف ع لن مس تف ع لن مس تف ع لن مس تف ع لن
ئی سا ر بان ءآ هس ت ران کا را م جا نم می ر ود

 

مس تف ع لن مس تف ع لن مس تف ع لن مس تف ع لن
وان دل که با خود(خد) داش - تم با دل س تا نم می ر ود

متن کامل غزل 268 از طیبات سعدی:

ای ساربان! آهسته رو کآرام جانم می‌رود.

وآن دل که با خود داشتم، با دل‌سِتانم می‌رود.

من مانده‌ام مهجور از او، بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می‌رود.

گفتم، به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریشِ درون

پنهان نمی‌ماند که خون، بر آستانم می‌رود.

مَحمل بدار ای ساروان! تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان، گویی روانم می‌رود.

او می‌رود دامن‌کشان، من زَهرِ تنهایی‌چشان

دیگر مپرس از من نشان‌، کز دل، نشانم می‌رود.

برگشت یار سرکشم، بگذاشت عیش ناخوشم

چون مجمری پُرآتشم، کز سر دخانم می‌رود.

با آن همه بیداد او، وین عهد بی‌بنیاد او

در سینه دارم یاد او، یا بر زبانم می‌رود.

بازآی و بر چشمم نشین، ای دلسِتان نازنین!

کآشوب و فریاد از زمین، بر آسمانم می‌رود.

شب تا سحر می‌نَغنَوَم، واندرز کس می‌نَشنَوَم

وین ره نه قاصد می‌روم، کز کف عنانم می‌رود.

گفتم بگریم تا اِبِل، چون خَر فرو ماند به گِل

وین نیز نتوانم که دل، با کاروانم می‌رود.

صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار من

گر چه نباشد کار من، هم کار از آنم می‌رود.

در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می‌رود.

سعدی! فغان از دست ما, لایق نبود ای بی‌وفا!

طاقت نمی‌آرم جفا، کار از فغانم می‌رود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی