لذتِ آلودنِ دریا؟
خود دلیل بودن من بود؟
*
این منم یک گوشه از انبوه چون من ها
جلبکی تنها!
*
موج را نادیده، می جنبیم، می جنبیم.
هر که حجمش بیشتر، از وسعت دریا
سهم وسع بیشتر دارد!
لذتِ آلودنِ دریا؟
خود دلیل بودن من بود؟
*
این منم یک گوشه از انبوه چون من ها
جلبکی تنها!
*
موج را نادیده، می جنبیم، می جنبیم.
هر که حجمش بیشتر، از وسعت دریا
سهم وسع بیشتر دارد!
شعر آدم برفی 1:
دختر به حیاط خانه زل زد با ذوق
از پنجره، با خیال آدم برفی!
*
با حسرت برف بازی و آزادی
می گفت : که خوش به حال آدم برفی!
*
ترسید که سرما بخورد بیچاره!
می سوخت دلش به حال آدم برفی!
*
سیل رخوت آمد
همه جا را پر کرد!
آه! ای دسته ی زاغان دوزیست!
بی خبر از قفس نامرئی
ای که هر قدر به نابودی تان افزودند
بیشتر حس سعادت کردید!