جوجهاردک زشت در مثنوی معنوی: داستان بط بچگان و مرغ خانگی
همهی ما داستان معروف جوجهاردک زشت را شنیدهایم: جوجهای که در ظاهر با خواهر و برادرهایش فرق داشت، طرد شد و سرانجام فهمید که اصلاً اردک نیست، بلکه یک قوی زیباست. این داستان در اصل از هانس کریستین اندرسن است و پیام آن این است که گاهی ما به دلیلی متفاوت و غریب به نظر میآییم، اما این تفاوت میتواند نشانهی استعداد و سرنوشت ویژهی ما باشد.
اما جالب است بدانیم مولانا هم قرنها پیش، در مثنوی معنوی همین مضمون را با زبانی عارفانه و فلسفی بیان کرده است. او در بخش ۱۱۴ دفتر دوم مثنوی داستانی دارد با عنوان «قصهی بط بچگان کی مرغ خانگی پروردشان».
خلاصه داستان در مثنوی
مولانا میگوید:
اگرچه جوجههای اردک (بط بچگان) را مرغ خانگی در خانه و روی خشکی پرورش داده است، اما دل آنها همچنان به دریا میل دارد. مادر حقیقی آنها اردکی است که از دریا آمده، ولی دایهشان (مرغ خانگی) پرستار خشکی است. پس جوجهها باید به ندای درونیشان گوش کنند، نه به ترس و محدودیتهای دایه.
مولانا توصیه میکند:
«اگر دایه (دنیا، عادات، تربیت محیط) تو را از آب میترساند، نترس! به دریا برو! تو از جنس دریا هستی. خانه و خشکی جای تو نیست، تو بطّی هستی و بر آب زندهای، نه همچون مرغ خانگی که به خشکی چسبیده است.»
پیام مولانا
مولانا این داستان را تمثیلی از روح انسان میداند:
-
روح ما از جهان معنوی و دریای بیپایان حقیقت آمده است.
-
اما بدن و محیط مادی ما مثل مرغ خانگی است که ما را در محدودهی خشکی و خانه نگه میدارد.
-
میل و اشتیاق درونی ما به حقیقت، عشق و معنا همان میل اردک به دریاست.
-
وظیفهی انسان این است که این صدا را بشنود، ترس را کنار بگذارد و به سوی «دریای معنا» برود.
شباهت با جوجهاردک زشت
همانطور که جوجهاردک زشت نمیتوانست در میان مرغها و اردکهای معمولی خوشحال باشد، روح انسان هم در قفس دنیا احساس غربت میکند. تنها وقتی به سرچشمهی حقیقی خود (دریا، حقیقت، معنویت) برگردد، آرامش پیدا میکند.
مولانا میگوید حتی اگر همه به تو بگویند «آب خطرناک است»، تو باید به درون خود اعتماد کنی، چون طبیعت واقعی تو از آب و دریاست. این بسیار شبیه لحظهای است که جوجهاردک زشت خودش را در آب دید و فهمید که یک قوی زیباست: او بالاخره خانهی حقیقی خود را یافت.
پیام کاربردی برای امروز
این حکایتها به ما یادآوری میکنند:
-
به ندای درونیمان گوش دهیم، حتی اگر محیط ما را به راه دیگری دعوت میکند.
-
تفاوتهایمان را سرکوب نکنیم؛ آنها نشانهی هویت حقیقی ما هستند.
-
شجاعت رفتن به «دریای ناشناخته» را داشته باشیم؛ همان جایی که خوشبختی و آرامش واقعی ماست.
تخمِ بطّی گرچه مرغ خانهات
کرد زیرِ پَر چو دایه تربیت
مادرِ تو بطِّ آن دریا بُدست
دایهات خاکی بُد و خشکیپرست
میل دریا که دل تو اندرست
آن طبیعت جانت را از مادرست
میل خشکی مر تو را زین دایه است
دایه را بگذار کو بَدرایه است
دایه را بگذار در خشک و بِران
اندر آ در بحر معنی چون بطان
گر تو را مادر بترساند ز آب
تو مترس و سوی دریا ران شتاب
تو بطی بر خشک و بر تر زندهای
نی چو مرغ خانه، خانهگندهای