به جز لبخند اجباری، چه کاری می توانستم؟
به غیر از خودخوری کاری، مگر می آمد از دستم؟
✔
من عادت کرده ام چشمم به تاوان عمل باشد
دلی را بی پشیمانی، تمام عمر نشکستم!
✔
وجودم لذت خود دوستی را میدرد افسوس
نخواهم داشت خود را دوست، تا در این جهان هستم!
✔
به چای چوبِ روی چاه، زیر پایم آهن بود
اگر جای غزل دل را به یک تابوت می بستم!
✔