از شاعری جوان تا حکیمی جهانی
یوهان ولفگانگ فون گوته (Johann Wolfgang von Goethe) نه فقط یک شاعر یا رماننویس، بلکه پدیدهای چندبُعدی در تاریخ اندیشه و هنر بود. او در طول بیش از هشتاد سال زندگی، از شعر و تئاتر تا فلسفه و علوم طبیعی را درنوردید. گوته را میتوان پلی میان دوران کلاسیک و مدرن دانست — انسانی که میان عقل و احساس، علم و هنر، ایمان و تردید، پیوندی تازه آفرید.
۱. تولد و سالهای نخستین
گوته در ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در شهر فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. خانوادهاش ثروتمند و تحصیلکرده بودند و از کودکی در محیطی آکنده از کتاب و موسیقی رشد کرد. پدرش مردی سختگیر و اهل انضباط بود و مادرش روحی شاعرانه داشت؛ ترکیبی که بعدها در شخصیت دوگانه و پرکشمکش گوته بهروشنی دیده میشود.
در جوانی به تحصیل حقوق پرداخت، اما علاقهاش به ادبیات، فلسفه و طبیعتشناسی خیلی زود او را از مسیر رسمی دور کرد. او شعر میگفت، نمایش مینوشت و به مطالعهی فلسفهی یونان، عرفان شرقی و علم جدید میپرداخت.
۲. ظهور ناگهانی در جنبش «طوفان و تلاطم»
دههٔ ۱۷۷۰ در آلمان، دورهای بود از شور جوانی، احساس و عصیان علیه عقلگرایی خشک دوران روشنگری. جنبشی با عنوان Sturm und Drang («طوفان و تلاطم») پدید آمد که بر آزادی احساس و اصالت فرد تأکید داشت. گوته با رمان مشهور خود «رنجهای ورتر جوان» (1774) ناگهان به چهرهٔ محوری این جنبش تبدیل شد.
داستان ورتر، جوانی حساس و عاشقپیشه که از تضاد میان آرزو و واقعیت به خودکشی میرسد، تأثیری شگرف در اروپا گذاشت. نسل جوان با او همذاتپنداری کرد، و «ورتر» به نماد احساسات سرکوبشدهٔ انسان مدرن بدل شد. برخی حتی گفتند این رمان موجی از خودکشیهای تقلیدی بهراه انداخت — نشانهای از قدرت روانی و اجتماعی ادبیات.
۳. آشنایی با وایمار و شکوفایی کلاسیک
در سال ۱۷۷۵، دوک کارل آگوست گوته را به دربار وایمار دعوت کرد. این دیدار سرنوشت او را تغییر داد. گوته در آنجا نهتنها وزیر و مشاور فرهنگی شد، بلکه به مرکز جنبش فرهنگی جدیدی بدل شد که بعدها کلاسیک وایمار نام گرفت.
در وایمار بود که گوته از شور جوانی به تعادل و اندیشه رسید. با دوست و همفکر بزرگش فریدریش شیلر همکاری کرد، و همراه او کوشید میان عقل و احساس، نظم و آزادی، هماهنگی تازهای پدید آورد. این دوران حاصل درخشانترین آثار گوته است: از نمایشنامهٔ «ایفیژنی در تاوریس» تا رمان «سالهای یادگیری ویلهلم مایستر».
۴. سفر به ایتالیا؛ تولد دوباره در سرزمین هنر
در سال ۱۷۸۶، گوته در ۳۷ سالگی بیخبر از همه، آلمان را ترک کرد و به ایتالیا رفت. او در این سفر دو ساله، از رم، ناپل و سیسیل دیدن کرد و آن را «سفر بازگشت به خویشتن» نامید.
در ایتالیا، با هنر باستان، معماری کلاسیک و زیبایی طبیعت روبهرو شد و احساس کرد که زندگی باید میان حس و خرد توازن یابد. از آن پس، اندیشهی او به سوی هماهنگی، کمال و نظم گرایش یافت. شعرهای عاشقانه و آثار منظمی که پس از بازگشت نوشت، بازتاب همین تحولاند.
۵. فاوست؛ اثر جاودانهی گوته
شاهکار زندگی گوته، بیتردید «فاوست» (Faust) است؛ اثری که بیش از شصت سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرد.
فاوست داستان دانشمندی است که از ناتوانی علم و عقل در یافتن معنا خسته میشود و روح خود را به شیطان (مفیستوفلس) میفروشد تا همهٔ لذتها و داناییها را تجربه کند.
این اثر، نه فقط یک نمایشنامه، بلکه فلسفهای دربارهٔ انسان است: تضاد میان میل به شناخت و محدودیت زندگی، میان خیر و شر، میان جسم و روح.
فاوست در جستوجوی کمال، بارها سقوط میکند، اما در پایان با عشق و بخشایش رهایی مییابد. گوته در فاوست، تمام تجربههای خود از زندگی، دین، علم، عشق، طبیعت و فلسفه را بهصورت نمادین بیان کرده است.
۶. گوته و شرق: دیوان غربی-شرقی
در سالهای پایانی عمر، گوته با خواندن ترجمهٔ اشعار حافظ شیرازی، شیفتهٔ روح شرقی شد. او در پاسخ به حافظ، مجموعهای از شعرها سرود با عنوان «دیوان غربی-شرقی» (West-östlicher Divan) که پلی میان فرهنگهای ایران و آلمان بود.
در این اثر، گوته از عقل خشک اروپایی فاصله میگیرد و به عرفان، عشق، و وحدت هستی نزدیک میشود. او در مقدمهٔ این کتاب مینویسد:
«اگر اسلام یعنی تسلیم در برابر خداست، پس ما همه در اسلام زاده شدهایم و در اسلام میمیریم.»
در این دیوان، دو روح – گوته و حافظ – به گفتوگویی فراتر از زمان و مکان میرسند؛ شرق و غرب، در آینهی شعر به هم سلام میکنند.
۷. گوته دانشمند
گوته فقط شاعر و فیلسوف نبود؛ او یکی از نخستین دانشمندان تجربی مدرن نیز بود. در گیاهشناسی، نظریهای دربارهٔ دگرگونی اندامهای گیاهان ارائه کرد؛ در جانورشناسی، استخوانی در جمجمهٔ انسان را کشف کرد که بعدها مورد تأیید داروین قرار گرفت.
او حتی در برابر نیوتن ایستاد و نظریهای بدیل دربارهٔ رنگها نوشت که گرچه از نظر علمی رد شد، اما بر روانشناسی رنگ و هنر تأثیر عمیق گذاشت.
برای گوته، علم و شعر دو روی یک سکه بودند: هر دو تلاشی برای شناخت هماهنگی درون طبیعت.
۸. سالهای پایانی و میراث جاودانه
گوته در سالهای پایانی عمر، چهرهای اسطورهای در آلمان شد. آثارش ترجمه و در سراسر اروپا منتشر شد. در ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار درگذشت، و جملهٔ آخرش که به او نسبت داده میشود چنین بود:
«نور بیشتر!» (Mehr Licht!)
میراث گوته فراتر از ادبیات است. او الگویی شد از انسان آرمانی: کسی که میکوشد در میان تضادهای جهان، هماهنگی بیابد. گوته در جهان مدرن، نماد پیوند میان خرد و عشق، علم و ایمان، انسان و طبیعت است.
۹. گوته در نگاه جهانی
از قرن نوزدهم تا امروز، نویسندگان و متفکران بسیاری از گوته تأثیر گرفتهاند: نیچه، توماس مان، هرمان هسه، تولستوی و حتی انیشتین. در ایران، اندیشمندانی چون محمدعلی فروغی، بدیعالزمان فروزانفر و شجاعالدین شفا آثار او را معرفی کردند.
گوته در آلمان آنقدر اهمیت دارد که روز تولدش را «روز زبان آلمانی» میدانند، و در سراسر جهان مؤسسات فرهنگی به نام «انستیتو گوته» فعالیت دارند تا فرهنگ و زبان آلمانی را گسترش دهند.
۱۰. نتیجهگیری: گوته و معنای انسان بودن
گوته بیش از هر چیز، نویسندهای دربارهی رشد انسان بود — انسانی که میخواهد بداند، دوست بدارد، و به کمال برسد.
او به ما آموخت که زندگی، فرآیندی از شدن است، نه رسیدن؛ و حقیقت در حرکت نهفته است، نه در توقف.
در جهانی که میان افراط عقل و هیجان احساس سرگردان است، اندیشهی گوته همچنان نغمهای متعادل و زنده است؛ صدایی که از دل قرن هجدهم میآید و هنوز در گوش قرن بیستویکم طنین دارد.
نمونه اشعار:
راستی ای دلدار من،
این توئی که چنین در برت دارم؟
و آهنگ دلنوازت را به گوش جان می شنوم؟
چگونه وصل تو را باور کنم؟
مگر نه همیشه عشق گل و بلبل با ناکامی همراه بوده است؟
(از کتاب دیوان شرقی، ترجمه ی شجاع الدین شفا)