وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

نویسندگان
  • ۰
  • ۰

طلسم

.. و من به بودن خود می دهم ادامه هنوز

به قایقانگی ام!

اگرچه رودخانه ی ما

به فکر خودکشی ماهیان سردرگم

به دست توطئه ی آبشار دیوانه است!

و به سرودن خود می دهم ادامه هنوز

از بهار جاویدان

که می کند همه ی شک و ترس و نفرت را

از طلسم یخ آزاد!

*

شبی که جادوگر

به شکل آدم برفی، سفید و پر احساس!

گرفت نبض رگ دشت و کوه و جنگل را

و گفت: همسفران!

دریغ از گذر عمر بی شکوه و بی احساس!

اگر نظر به فراسوی خویشتن دارید!

که دست قدرت سرنوشت تان اکنون

مرا ز خانه ی ابر چرخ بازیگر

فرو برای - به پاخاستن - فرستاده است!

و من نمی دانم در شما چه قیمت بود؟

که قرعه ی سفر از بهت ها به سامان ها

به نام نامی تان بی بهانه  افتاده است!

*

و پیش از آنکه کسی بر لب آورد: آری.

نشسته بود طلسمی به هیات یک برف

به پشت کوه و تن دشت و هر رگ جنگل.

*

و من به شکل نهالی بر آمدم، وقتی

که برف بر همه ی سرزمین تسلط داشت.

و زود دانستم:

جوانه وقت شروع بهار می آید.

که یا طلسم، مسیر است و من که بی خبرم

برای خواب ستایان نشانه ی دردم.

و یا که : باور گل، امتیاز نه، طبیعت ماست.

و من سر از وسط ناکجا در آوردم!

بهرام بهرامی

  • ۰۴/۰۷/۲۰
  • بهرام بهرامی حصاری

شعر نیمایی: طلسم اثر بهرام بهرامی حصاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی