پس غوغای ستارگان
برای خیابان بود!
و رهگذری
و حقیقتی
و نشستن بر سر کوچه ای
که دندان هایش را بر هم می فشرد!
پس غوغای ستارگان
برای خیابان بود!
و رهگذری
و حقیقتی
و نشستن بر سر کوچه ای
که دندان هایش را بر هم می فشرد!
عمری نمی بینی مرا، دنبال پیدا کردنت!
جز لحظه هایی که منم، مردی مقصّر! دشمنت!
✔
تو مهره می خواهی و من، شطرنج بازی قابلم!
تو بر نمی داری چرا، دست از خیالِ بردنت؟
✔
ای عشق ای پیچیدگی! ای نفتِ فانوس جنون!
مردم رهایت کرده اند، الّا برای خوردنت!
✔
از من که باید مرد غم باشم، تبسم خواستند!
از من مزامیری پر از نورِ توّهم خواستند!
✔
شهد غزل ها را مکیدم تا بسازم یک عسل!
وقتی شدم زنبور، برگشتند و کژدم خواستند!
✔
در دست کودک سنگ بود و پای لک لک پر ز خون..
شک کرده بودم که عجب جایی ترّحم خواستند!
✔
دیگر چگونه در مسیر عشق خودسازی کنم؟
وقتی که مجبورم برقصم! خیمه شب بازی کنم!
✔
وقتی برای زنده ماندن در میان خوب ها!
ساز دلم را کوک باید با هر آوازی کنم!
✔
از مار به عقرب فراری هستم از عقرب به مار!
در این جهنم کی دگردیسی و پروازی کنم؟
✔
هر بدی دیدم به این خاطر که طاقت داشتم!
باختن می خواست، به بردن سماجت داشتم!
✔
جنگ آزادی و عادت همچنان باقی و من
میل آزادی درون حبس عادت داشتم!
✔
گرچه در شطرنج با جادو دغل می کرد حس!
اسب فکرم را به عنوان حمایت داشتم!
✔
کی شبی رویین تنی پیدا شود؟
کی یل دل آهنی پیدا شود؟
✔
سالها شد کار این دنیا شده
تا شبی سوپرمنی پیدا شود!
✔
کار دنیا از سوپرمن ها گذشت!
کاش یک شب بتمنی پیدا شود!
✔
در این شطرنج بی قانون! همه شاهان مرموزند!
کجا؟ کی؟ مهره های جای خود نشناس پیروزند؟
✔
به بالا می رود جنگل، زمانی که درختانش
وجود خویش را در جسم همدیگر نمی دوزند!
✔
قطارش را نمی سازند و از آینده می گویند،
که این چرخ و فلک بازان، فقط در فکر امروزند.
✔
شازده شاید که آن روباه را اهلی کند!
کی ولی خوک حریص جاه را اهلی کند!
✔
او فقط سیاره اش را اشتباهی رفته است!
تا که موجودات اشتباه را اهلی کند!
✔
بی خبر از آنچه در روی زمین رخ می دهد
آمده این حسرت جانکاه را اهلی کند:
***
مگسی از سر شادی و غرور.
از دل باغی می کرد عبور.
✔ ✔ ✔
گوشه ای دید که کرمی خود را
به جلو می کشد اما با زور.
✔ ✔ ✔
رفت و بالای سر کرم نشست
غرق در شهوت ابراز غرور.
✔ ✔ ✔
گفت : ای جثه ی مفلوک و حقیر
که در این منظره هستی کر و کور.
✔ ✔ ✔
هست دنیای تو یک برگ درخت
بی خبر مانده ای از عالم دور.
✔ ✔ ✔
هیچ دیدی که چه شکلی است جهان؟
از کجا می کنی این لحظه عبور؟
✔ ✔ ✔
محکم بمانید ای تمام جوجه اردک های زشت!
چیزی نمانده تا بپاشد از هم این رویای زشت!
✔
راه فروپاشی جادوی پر طاووس را
پیدا نخواهی کرد جز با کشف آن پاهای زشت!
✔
سرسبزی محضی که لذت می بری از دیدنش
در سطح مرداب است و تو، مسحور آن زیبای زشت!
✔