نه اینکه زود قلعه بگیری برنده ای!
گاهی که باخت را بپذیری برنده ای!
✔
در کافه، در خانه، خیابان، روبروی یار!
هرجای داستان که بمیری برنده ای!
✔
زاغ درونت را نکش طوطی نمی شوی!
زیبا و زشت تا که سفیری برنده ای!
✔
نه اینکه زود قلعه بگیری برنده ای!
گاهی که باخت را بپذیری برنده ای!
✔
در کافه، در خانه، خیابان، روبروی یار!
هرجای داستان که بمیری برنده ای!
✔
زاغ درونت را نکش طوطی نمی شوی!
زیبا و زشت تا که سفیری برنده ای!
✔
می خواهمت! چنان که درختی پرنده را!
مانند آهوئی که یک شیر درنده را!
✔
زنده نگه می دارم این دل را به یاد تو
طاقت ندارم گرچه این عشق کشنده را!
✔
در قلب بیمارت چه تریاکی نهفته است؟
که دوست دارم این خماری گزنده را!
✔
دیگر سخن ز سرو و گل و آفتاب نیست!
بودا شدست و پی ادراک آب نیست!
✔
آخر کتاب دست بشر می دهد یکی!
محصول کاج هوش، چگونه کتاب نیست؟
✔
بودا خوری عصرِ طلائیِ خودخوری
ارثیه ی شماست، یک انتخاب نیست!
✔
دلت می خواهد و آن وقت، می آید سراغ تو!
اگر آفت به جای هر فراوانی به باغ تو!
✔
چپیده زیر سقفِ شیروانیِّ بخت اما
پرستو لانه خواهد ساخت، بعد از مرگ زاغ تو!
✔
بشر، معدنچیِ الماسِ احساس است و خواهد بود
به عمق معدنِ تاریک، اندیشه چراغ تو!
✔
دزدی در این شهر است و من، از ترسِ او، من نیستم!
این مردِ دور از عشق و اهل آبرو من نیستم!
✔
روزی خود فریاد بودم من، نه یک فریاد خواه!
باور کن ای همدرد من! این بی گلو، من نیستم!
✔
از خودکشیِ ادامه دادن افسوس!
کابوس تلمبار شده بر کابوس!
✔
افتاده به دام خودفریبیِ وصال
این ماهی دور مانده از اقیانوس!
✔
آن لحظه که آزمون تاریکی نیست
دم می زند از کمال حتی فانوس!
✔
به جز لبخند اجباری، چه کاری می توانستم؟
به غیر از خودخوری کاری، مگر می آمد از دستم؟
✔
من عادت کرده ام چشمم به تاوان عمل باشد
دلی را بی پشیمانی، تمام عمر نشکستم!
✔
وجودم لذت خود دوستی را میدرد افسوس
نخواهم داشت خود را دوست، تا در این جهان هستم!
✔
به جای چوبِ روی چاه، زیر پایم آهن بود
اگر جای غزل دل را به یک تابوت می بستم!
✔
یک راه چاره مانده آنهم بی وفای سنگدل!
آه آن دگردیسی من، آن بی خدای سنگدل!
✔
با یک بلیت سوخته، در ایستگاه بی قطار
حتی نمی آید به گوش من، صدای سنگدل!
✔
به قله ی کوهی چنان مغرور دل بستم که بود
جای نجاتم عاشق خود، خودستای سنگدل!
✔
عمری شنا کردم تمام طول اقیانوس را
گویی خود مرگ است این؛ بی انتهای سنگدل!
✔
ای رستگاری! ناز با این مردم زیرک نکن!
هر خزّه را ماهی و ماهی را کم از جلبک نکن!
✔
یا من تو را شاعر کنم، یا تو مرا صاحب نظر
بین من و تو یک نفر، باید بمیرد، شک نکن!
✔
مقصد ندارد تا بخواهد راه را هم گم کند!
ای کاج دانش تکیه بر، احساس؛ این پیچک نکن!
✔
گفت طوطی که قفس باز نباشد هم نیست!
زاغ هم گفت که آواز نباشد هم نیست!
*
قفس مشترک طوطی و زاغان شده این
آب و دان باشد و پرواز نباشد هم نیست!
*
نت گمان کرد که سرچشمه ی آهنگ نت است.
گفت بی پرده اگر ساز نباشد هم نیست.
*
مثل موجی که به دریا بزند طعنه که :هی!
رقص را جلوه و ابراز نباشد هم نیست.
*