ای بره ی زخمی شده! با گرگ درد دل نکن.
با زندگی بازی و بازی را چنین مشکل نکن.
*
تو زخم خوردی به جای او تو هستی متهم
تو لااقل دیگر، وکیلت را همان قاتل نکن!
*
وقتی کماکان می چکد، خون تو از دندان او
با گرگ ظالم صحبت از دنیای نا عادل نکن
*
ای بره ی زخمی شده! با گرگ درد دل نکن.
با زندگی بازی و بازی را چنین مشکل نکن.
*
تو زخم خوردی به جای او تو هستی متهم
تو لااقل دیگر، وکیلت را همان قاتل نکن!
*
وقتی کماکان می چکد، خون تو از دندان او
با گرگ ظالم صحبت از دنیای نا عادل نکن
*
پیدا نخواهد شد برای رفتن ات راهی رفیق!
وقتی رهایی را تو از ، صیاد می خواهی رفیق!
*
ضد تبر بودن حمایت از درخت و باغ نیست
باید علف ها را در آری از زمین گاهی رفیق!
*
تو از آنجایی، جهان ناشناس دیگری
من از اینجایم، جهان بی اساس دیگری.
*
بوسه من طعم خوب همزبانی را نداشت
می روم پیدا کنم راه تماس دیگری
*
می روم اما نمی دانم که که پیدا می شود
غیر بوسیدن مگر، راه سپاس دیگری؟
*
افسوس بوسه ای هم، خوبان نمی فروشند.
ما می خریم اما، آنان نمی فروشند.
*
با قدرت خرید، یک بوسه می توانی
صاحب شوی دلی که خوبان نمی فروشند.
*
هر جا که رایگان شد، آن عاقبت به خیری
هشدار چون به غیر از، پالان نمی فروشند.
*
همان اول به تو گفته است و دیگر بر نخواهد گشت.
کسی که رفته از این در، از این در برنخواهد گشت.
*
سوار اسب تک شاخ سفید و بالدار خویش
اگر با پای خود رفته است، با سر بر نخواهد گشت.
*
نشو خیره به این جاده، جز از کوه غرور تو
همان شهزاده ی زرینه افسر بر نخواهد گشت.
*
به آن صیّاد ثابت کن، از این دریای بی ماهی
که این غواص بی صندوق گوهر بر نخواهد گشت.
*
شعر آدم برفی 2:
آفتاب است و پر از واهمه آدم برفی
می کند با خودش این زمزمه آدم برفی :
*
من نمی خواهم از این خلوت خود دور شوم!
دوست دارم که بمانم همه آدم برفی.
*
بر سر کاج به او گفت کلاغی زیرک:
بس کن این ناله و این همهمه آدم برفی!
*
هم از من باد نفرین بزرگی
به توفیق دروغین بزرگی
*
که باید بابت یک هیچ پرداخت
بها، آنهم به توهین بزرگی.
*
همان روزی که کشتی بان خبر داشت
دکل را خورده یک چین بزرگی
*
مشخص بود کشتی می خورد زود
به امواج پر از کین بزرگی.
*
تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست.
خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست.
*
زیر گوش باغبانی گفت مردی کشت کار
من که شک دارم به این پاییز، این پاییز نیست.
*
خوب دقت کن میان حرف هایش گاه گاه
خوب می داند مترسک صاحب جالیز نیست.
*
مثل یک برگ که پاییز زمین خواهد خورد
پرچم زرد ریا نیز زمین خواهد خورد.
*
جنگل نخوت او در دهن ارّه ی مرگ
مثل خاک ارّه ی ناچیز زمین خواهد خورد.
*
آن مترسک که پدرخوانده ی زاغان شده است
در دهان درّه ی جالیز زمین خواهد خورد.
*
ایمان، به تو آیا کسی فرمود هرگز؟
دزدیده می گردد ولی نابود هرگز؟
ایمان به آزادی از این دیوار لرزان
فوراً بیاور و نگو که زود هرگز.
دیوار شاید کرده باشد چشم را کور
اما شعاع دید را محدود هرگز