وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

نویسندگان

۲۹ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 افسوس بوسه ای هم، خوبان نمی فروشند.

ما می خریم اما، آنان نمی فروشند.

 *

با قدرت خرید، یک بوسه می توانی

صاحب شوی دلی که خوبان نمی فروشند.

 *

هر جا که رایگان شد، آن عاقبت به خیری

هشدار چون به غیر از، پالان نمی فروشند.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

 همان اول به تو گفته است و دیگر بر نخواهد گشت.

کسی که رفته از این در، از این در برنخواهد گشت.

 *

سوار اسب تک شاخ سفید و بالدار خویش

اگر با پای خود رفته است، با سر بر نخواهد گشت.

 *

نشو خیره به این جاده، جز از کوه غرور تو

همان شهزاده ی زرینه افسر بر نخواهد گشت.

 *

به آن صیّاد ثابت کن، از این دریای بی ماهی

که این غواص بی صندوق گوهر بر نخواهد گشت.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شعر آدم برفی 2

 شعر آدم برفی 2: 

آفتاب است و پر از واهمه آدم برفی

می کند با خودش این زمزمه آدم برفی :

 *

من نمی خواهم از این خلوت خود دور شوم!

دوست دارم که بمانم همه آدم برفی.

 *

بر سر کاج به او گفت کلاغی زیرک:

بس کن این ناله و این همهمه آدم برفی!

 *

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

 هم از من باد نفرین بزرگی

به توفیق دروغین بزرگی

 *

که باید بابت یک هیچ پرداخت

بها، آنهم به توهین بزرگی.

 *

همان روزی که کشتی بان خبر داشت

دکل را خورده یک چین بزرگی

 *

مشخص بود کشتی می خورد زود

به امواج پر از کین بزرگی.

*

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تیغه ی داس کشاورزان اگرچه تیز نیست.

خشمشان هرجا که باشد بی گمان ناچیز نیست.

 *

زیر گوش باغبانی گفت مردی کشت کار

من که شک دارم به این پاییز،  این پاییز نیست.

 *

خوب دقت کن میان حرف هایش گاه گاه

خوب می داند مترسک صاحب جالیز نیست.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مثل یک برگ که پاییز زمین خواهد خورد

پرچم زرد ریا نیز زمین خواهد خورد.

 *

جنگل نخوت او در دهن ارّه ی مرگ

مثل خاک ارّه ی ناچیز زمین خواهد خورد.

 *

آن مترسک که پدرخوانده ی زاغان شده است

در دهان درّه ی جالیز زمین خواهد خورد.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

ایمان، به تو آیا کسی فرمود هرگز؟

دزدیده می گردد ولی نابود هرگز؟

 

ایمان به آزادی از این دیوار لرزان

فوراً بیاور و نگو که زود هرگز.

 

دیوار شاید کرده باشد چشم را کور

اما شعاع دید را محدود هرگز

 

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

می رسد روزی که این جولان بس مرداب هاست

می رود روزی که نیلوفر خس مرداب هاست.

 *

ناخدا نادیده می گیرد خطر را، چون که مست

از شراب سبز گنداب گس مرداب هاست.

 

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مثل یک پروانه ی مرده به پیله دل نبند.

دل به این جالیز حاصلخیز بی حاصل نبند.

* 

قایقی که باید از دریا و توفان بگذرد

غرق شو با آن ولی آن را به هر ساحل نبند.

* 

مثل رقص قاصدک در باد با توجیه مرگ

گردن آویزی به دور گردن قاتل نبند.

* 

  • بهرام بهرامی حصاری