روزگار ما به این خوبی سیاه
چهره ی دشمن به آن زشتی سفید!
گرچه با بوسه وَ یا شلاق
این شب بی ماه هم خواهد گذشت
و زمستان نهایی هم می رسد از راه و تند و تیز
هم به روی چترِ ابر و نیز
بر سرم قیرِ سفیدِ برف پیری
بی امان خواهد نشست!
من چه تابستانه با برف رفاقت زندگی کردم!
و صمیمی با کسی بودم
که اسمم را نمی فهمید!
بی خبر از دشمنی که روبرو هرگز نمی جنگید
مخفیانه با تو می خوابید!
بهرام بهرامی